در همایش روز ملی فلسفه که با حضور استادان برجسته فلسفه، حکمت و فرهنگ ایران برگزار شد، بیش از ده سخنران به بررسی نسبت میان اندیشه ایرانی، هویت ملی و نقش فلسفه در زندگی اجتماعی پرداختند. از تحلیل حکمت ایرانی و فلسفه اشراقی سهروردی تا بازخوانی فلسفه سیاسی و مفهوم اسلام ایرانی از دیدگاه هانری کربن، این همایش تلاش کرد پیوند میان سنت فلسفی، تجربه تاریخی و چالشهای معاصر ایران را روشن سازد و نشان دهد که فلسفه ایرانی نه تنها نظریهپردازی، بلکه ابزاری برای فهم و ساماندهی زندگی جمعی است.
به مناسبت روز جهانی فلسفه، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران روز ۱۸ آذرماه ۱۴۰۴ همایشی علمی با عنوان «اندیشه ایران، هویت ایرانی» برگزار کرد. این نشست با حضور استادان برجسته فلسفه، تاریخ فلسفه، عرفان و فرهنگ ایران برگزار شد و به بررسی نسبت میان فلسفه، حکمت، هویت ملی و نقش خرد جمعی در شکلدهی به زندگی اجتماعی و فرهنگی ایران پرداخت. هدف اصلی همایش، بازشناسی پیوند میان سنت فلسفی ایران، تجربه تاریخی و چالشهای معاصر بود و تلاش شد تا فلسفه نه تنها به عنوان نظریهپردازی، بلکه به عنوان عملی فرهنگی و اجتماعی مورد توجه قرار گیرد.
افتتاحیه همایش با سخنان دکتر حسین واله، رئیس مؤسسه، آغاز شد. دکتر واله با تأکید بر اهمیت عقلانیت در مواجهه با بحرانهای فرهنگی و اجتماعی گفت: «روز جهانی فلسفه فرصتی است برای یادآوری اینکه اندیشه انتقادی و فلسفی نه تنها ابزاری نظری، بلکه عنصری ضروری در شکلدهی به زندگی جمعی و اجتماعی ماست.» او افزود که فلسفهای که صرفاً در محافل آکادمیک باقی بماند، از کارکرد واقعی خود دور شده و جامعه از اثرات آن بهرهمند نمیشود. دکتر واله همچنین بر نقش مشترک انسانی در فلسفه تأکید کرد و یادآور شد که بازشناسی خرد جمعی و ظرفیتهای مشترک انسانی میتواند راهگشای بحرانهای هویتی و اجتماعی امروز ایران باشد.
در ادامه، دکتر شهرام پازوکی به «مسئله حکمت ایرانی» پرداخت. او حکمت ایرانی را نه صرفاً نظریه فلسفی، بلکه مجموعهای از روشها و شیوههای زیستن و فهم جهان دانست که از دل تاریخ، هنر، شعر و فرهنگ ایران برخاسته است. دکتر پازوکی با اشاره به متون شاهنامه و آثار مولوی و عطار، حکمت را مجموعهای از دانایی عملی و نظری توصیف کرد که پیوند عمیقی با زندگی اجتماعی، اخلاق و هنر دارد. او توضیح داد که فهم حکمت ایرانی بدون توجه به تاریخ ایران و تعامل میان سنتهای فکری پیش و پس از اسلام ناقص خواهد بود و افزود: «ایران تنها مرز جغرافیایی نیست؛ ایران یک افق فرهنگی است که در آن خرد و هنر، تجربه و تعقل با هم تلاقی میکنند.»
دکتر اصغر دادبه، استاد فلسفه و عضو شورای عالی علمی دایرة المعارف بزرگ اسلامی، سخنرانی خود را با عنوان «معیار آزادفکری، همان فکر فلسفی است» ارائه داد. او فلسفه را نه صرفاً مطالعه مفاهیم، بلکه زمینهای برای رشد آزاداندیشی و فهم واقعیت انسانی دانست. دکتر دادبه با تأکید بر اینکه تفکر فلسفی جدا از زندگی اجتماعی و جمعی بیمعنا است، گفت: «اگر فلسفه نتواند انسان را به آزاداندیشی، رهایی و خردمندی برساند، تبدیل به ابزار ایدئولوژیک خواهد شد.» وی به تحولات فلسفه در غرب پس از ارسطو اشاره کرد و توضیح داد که تخصصی شدن علوم منجر به کاهش جامعیت و انسجام اندیشه شد، اما در ایران، پیوند دیرین میان شعر و فلسفه باعث شد تفکر جامع و چندوجهی ادامه یابد.
دکتر انشاءالله رحمتی در سخنرانی خود به موضوع «تبیین مفهوم اسلام ایرانی از دیدگاه هانری کربن و اهمیت آن برای ایران معاصر» پرداخت. او توضیح داد که هانری کربن ایران را به عنوان عرصهای برای ظهور حقیقت متافیزیکی اسلام میبیند و نه صرفاً یک محدوده جغرافیایی. دکتر رحمتی افزود: «ایرانیان موفق شدند حقیقت اسلام را در عمق زیست فرهنگی خود نهادینه کنند، بدون آنکه به آن چیزی اضافه یا از آن کاسته شود.» او با اشاره به مفهوم «جغرافیای مثالی ایران» در نگاه کربن، تصوف، حکمت و جان جهان را سه مؤلفه متمایز ایران معرفی کرد که از ایران مزدایی تا ایران شیعی استمرار دارند و تأکید کرد که این آموزهها میتوانند الهامبخش پاسخ به چالشهای فرهنگی و اجتماعی امروز باشند.
مهندس محمد بهشتی در سخنرانی «اندیشه ایران، هویت ایرانی» با نگاهی تطبیقی به تاریخ، فرهنگ و طبیعت ایران پرداخت و تأکید کرد که هویت ایرانی همواره محصول تعامل میان تضادها و تلفیق سنت و نوآوری بوده است. او با ذکر مثالهای ملموس از معماری، ادبیات و هنر ایران، توضیح داد که خلاقیت ایرانیان در مواجهه با محدودیتها، مانند اقلیم خشک و بیابانی، نمونهای از تواناییهای تاریخی آنان در حل مسئله و ایجاد معناست. مهندس بهشتی تأکید کرد که بازشناسی میراث فرهنگی و فلسفی ایران نه تنها برای حفظ هویت، بلکه برای توسعه اجتماعی و فرهنگی معاصر ضروری است.
دکتر احمد بستانی سخنرانی خود را به بازخوانی فلسفه سیاسی ایرانی و تاریخ نگاری آن اختصاص داد. او با بررسی روند تاریخی اندیشه سیاسی ایران از پیشااسلام تا دوره صفوی، ضرورت فهم دقیق تاریخ و پیوند آن با مسائل معاصر را یادآور شد. دکتر بستانی تأکید کرد که بدون تحلیل درست تاریخ فلسفه و سیاست ایران، نمیتوان پاسخ مناسبی به چالشهای هویتی و اجتماعی امروز داد.
دکتر بابک عالیخانی در سخنرانی «ایرانشناخت سهروردی» به بررسی فلسفه اشراقی و اهمیت آن در هویت ایرانی پرداخت. او توضیح داد که سهروردی با مفاهیمی چون نور و ظلمت و فرّه کیانی، ساختار فلسفه اشراقی را در جهت شکلدهی به یک مدینۀ فاضله ایرانی پایهریزی کرد و افزود: «اندیشه سهروردی، ترکیبی از حکمت، عرفان و فلسفه است که میتواند راهنمای فهم پیچیدگیهای هویتی و معنوی ایران باشد.»
دکتر رضا کوهکن سخنرانی خود را با عنوان «ایران، سرزمین جمع» ارائه داد و توانایی ایران در جمع میان اضداد، همپوشانی سنت و نوآوری، عدالت و عشق، آزادی و مسئولیت را بررسی کرد. او توضیح داد که بقای ایران در توانایی ایجاد تعامل سازنده میان مؤلفههای متضاد فرهنگی و اجتماعی نهفته است و این «شاهراه جمع» شرط لازم برای عبور از بحرانهای هویتی و اجتماعی امروز است.
دکتر اسماعیل رادپور با موضوع «جستجوی فلسفه ایرانی در افق حکمت مشرقی» به ضرورت بازخوانی فلسفه ایران در تعامل با حکمت شرقی تأکید کرد و تصوف، فلسفه و کلام را به عنوان بخشی از یک سنت فکری پیوسته و جهانی معرفی کرد. او افزود: «اگر فلسفه ایرانی از مکالمه با سایر سنتهای فلسفی و فکری جهانی جدا شود، عقیم و در خودمانده خواهد ماند.»
در پایان، دکتر محمدمهدی مجاهدی با سخنرانی «درنگی روششناختی در شیوههای اندیشیدن به ایران به سان پرسشی فلسفی» بر ضرورت دقت در اطلاق اصطلاح «فلسفه ایرانی» تأکید کرد و هشدار داد که بدون روششناسی دقیق، ممکن است مرز میان فلسفه، کلام و عرفان مخدوش شود. او بر اهمیت فلسفه مقایسهای، تحلیل انتقادی و بازاندیشی در سنتهای فلسفی تأکید کرد و اظهار داشت که پاسخ به مسائل هویتی و فلسفی ایران تنها از طریق پیوند اندیشه انتقادی با تاریخپژوهی دقیق ممکن است.
این همایش با ارائه تصویری جامع از وضعیت اندیشه ایرانی، ضرورت بازگشت به عقلانیت، تداوم سنت حکمت ایرانی و پیوند آن با زندگی اجتماعی، مسیر پیش روی فلسفه و هویت ایرانی را روشن ساخت. تأکید اصلی سخنرانان بر این بود که پاسخ به مسائل فرهنگی و اجتماعی ایران، بدون بازخوانی سنت فلسفی و عرفانی و بدون بهرهگیری از خرد جمعی، امکانپذیر نخواهد بود و فلسفه ایرانی باید به عرصه عمومی، اجتماعی و هویتی وارد شود تا کارکرد واقعی خود را بازیابد.