پیشهمایش «رنه گنون و احیاء خمیرۀ ازلی» با محوریت «شاهنامه و جاویدان خرد» در تاریخ 27 اردیبهشتماه 1404 در مؤسّسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران برگزار شد. این همایش به بررسی زوایای مختلف داستانهای شاهنامه از منظر جاویدان خرد پرداخت و با سخنرانیهای دکتر بابک عالیخانی، دکتر مریم اسدیان، دکتر سونا سلیمیان و دکتر اسماعیل رادپور، به عمق حکمتهای نهفته در این اثر بزرگ ادبی پرداخته شد.
چهارمین پیشهمایش «رنه گنون و احیاء خمیره ازلی»، این بار با موضوع «شاهنامه و جاویدان خرد» در روز 27 اردیبهشتماه 1404 از ساعت 9 تا 13 در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به صورت حضوری و مجازی برگزار شد. این پیشهمایش با سخنرانیهای دکتر دکتر بابک عالیخانی، دکتر مریم اسدیان، دکتر سونا سلیمیان و دکتر اسماعیل رادپور به زوایای مختلف داستانهای شاهنامه از نظرگاه جاویدان خرد پرداخت.
دکتر اسماعیل رادپور در سخنرانی خود با عنوان «حقیقت کیومرثیه در حکمت مشرقیه» دربارۀ شخصیت کیومرث و اصل آسمانی او سخن گفت. به نظر او، بسیاری از مسئلههایی که در مواجهه با شخصیت کیومرث در نزد بعضی پژوهشگران انگیخته میشود و آنان را گاه دچار سردرگمی میکند، با اتخاذ نظرگاهی حکمی قابل حلّ و فصل است، نظرگاهی نه راجع به ذکر کیومرث در متون و تواریخ، بلکه ناظر به حقیقت «نخستین انسان» یا به تعبیری «انسان کبیر» و مراتبِ وجودی او، از اعلی علیین روشنی ازلی یا علم الهی تا اسفل سافلین وجود ناسوتی بشری و امتداد انسان کبیر در آدمیزادگان و نیز نحوۀ خلافت و ولایت و نبوّت انسان نخستین و کسانی که بر قدم او بودهاند و مجدِّدِ اویند یا به تعبیر متون پهلوی کیومرثخیماند. اما باقیماندۀ معضلات در خصوص روایات تمثیلی کیومرث به واسطۀ مطالعات تطبیقی گشوده شدنی است، خاصّه بررسی قصص پَانگُو، فُوسْی و نُـْووَا در سنّت چین در این موضوع بسیار راهگشاست.
در روایات کهن دربارۀ کیومرث در اوستا و متون پهلوی، او نخستین انسان، نخستین شهریار، دریافتکننده وحی از اورمزد، و پدر زوج نخستین (مشی و مشیانه) است و فلزات عالم از تن او پدید میآیند. شاهنامه و منابع دوره اسلامی نیز از پادشاهی سیساله او یاد میکنند که یادآور دوره حیات سیساله کیومرث پس از تازش اهریمن در بندهش است. بنا بر مجموعۀ روایاتی که دربارۀ کیومرث آمده است، سه مرتبۀ وجودی او را میتوان تمییز داد: ۱. کیومرث در روشنی ازلی: پیش از آفرینش مینو و گیتی، انسان نخستین «هستی» نامیده میشود و مصدر آفرینش عالم است. خلقت او در روشنی ازلی به عین ثابته کیومرث اشاره دارد. در سنت چین، پَانگو در میان تخممرغ کیهانی در مرحله رتق (وحدت آسمان و زمین) قرار دارد که منطبق است بر پیدایش کیومرث در میان «صورت آتش» در «روشنی ازلی» یا علم الهی. 2. کیومرث در دوره بن آفرینش: کیومرث از مقام روشنی ازلی در ایرانویج مینوی ظهور میکند. اورمزد در کرانۀ راست رودخانۀ دایتی، گاو یکتا آفریده (تجلّی نفس کل با تمثیل ماه) را و در کرانۀ چپ آن رودخانه، کیومرث (تجلّی عقل کل با تمثیل خورشید) را به وجود میآورد. این دوره سههزارساله با خوابی ژرف و تازش اهریمن پایان مییابد. این دوره تنزلی از روشنی مینوی تا به اسفلسافلین تاریکی گیتی است. در سنت چین، پانگو پس از شکافتن آسمان و زمین، در میانه آن دو قد میکشد. در متون دائویی، مرتبه غیبی پانگو (پیش از جدایی آسمان و زمین) همان کیومرث ازلی در روشنی ازلی است. سپس، فغفور آسمانی مبدأ ازلی پدید میآید که مرتبه جبروتی پَانگو و معادل کیومرث در بن آفرینش است. حیات جبروتی پَانگُو دو دورۀ کیهانی و حیات ملکوتی او یک دورۀ کیهانی را شامل میشود و این سه دوره معادل حیات سههزارسالۀ کیومرث در بن آفرینش است. ۳. کیومرث در دوره گمیزش: پس از تازش اهریمن، کیومرث سی سال زندگی میکند و سپس میمیرد. از تن او فلزات و از نطفهاش (که از آتش است) که به زمین میرود، پس از چهل سال گیاه ریواس (مشی و مشیانه) میروید. در قصص چینی، پانگو پس از هژده هزار سال میمیرد و از تن او موجودات پدید میآیند. هُوَاسْـُو با قدم نهادن بر جای پای ایزد آذرخش، فوسْی و نووا (زوج نخستین بشر) را باردار میشود. فوسْی معادل مشی است و پَانگُو معادل کیومرث. زمینی که ریواس از آن رُست، هُوَاسْـُو است.
کیومرث گلشاه همچنین دارای مقام خلافت و پادشاهی است. کیومرثخیمان (مانند مشی) مجدِّدان عهد اویند. در شاهنامه، کیومرثِ پادشاه، یکی از کیومرثخیمان و احتمالاً مشی است. همچنان که در چین، نخستین خلافت و ولایت به فرزند پَانگُو، یعنی فُوسْی (که همان مشی است) منسوب میشود. از حیث نبوّت میباید گفت که وخشوری کیومرث (آسناَبَربَرِشنی متون پهلوی) در گیتی، اصلی مینوی دارد. مطابق با دینکرد هفتم، آفرینش دین برای همکاری با نخستین آفریده است و گسترش دین نخست در میان مینوان بوده است و سپس در گیتی به سبب دریافت جامع و کامل دین توسط کیومرث، نبوّت به او میرسد. نخستین آفریده همان اصل آسمانی کیومرث است. از منظر قرآنی، نبوت کیومرث در میان امشاسپندان و ایزدان، عبارت است از "انباء" کیومرث از اسماء هر یک از مینوان که با آیه "یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ" قابلتطبیق است. در این آیه، "آدم" همان نخستین آفریده (مینوی خرد یا کیومرث روحانی) و "هم" (ملائک) امشاسپندان و ایزدان، و "اسمائهم" صفات اورمزد است که در مینوان به ظهور رسیده است.
موضوع سخنرانی دوم «رازآموزی در بهگودگیتا و کیخسرو فرهمند» بود. دکتر سونا سلیمیان تحقیق خود را جستاری در حوزۀ حکمت نظری و حکمت عملی در دو سنّت هندی و ایرانی بیان کرد و آنها را سنّت-هایی خواند که صورت¬های راستینی از خمیرۀ واحد ازلی هستند.
منظومۀ بهگودگیتا جزئی از رزمنامۀ بزرگ مَهابهارَتَه است، که در بطن نبرد نور و ظلمت روایت¬گر حماسه¬ای عرفانی است. نبردی انفسی با جهل (ناشناخت) و خوی¬های اهریمنی برای یافتن طریقتی برای رستگاری و یگانگی با حقیقت مطلق. غایتی که در شخصیّت کیخسرو شهریار فرهمند و انسان کامل به باور مزدیسنی تجسّم تام و تمامی یافته است.
کِرشنه (kṛşņa؛) شخصیت ایزدی _ انسانی که گردونه¬ران و پیر و راهنمای ارجونه سپه¬سالار سپاه نور است، برای عبور از فردیّت بشری و دست¬یابی به حقیقت غایی و یگانگی (yoga) با حق (خود مطلق) از سه طریقت عمده سخن می¬گوید: «طریقت کردار یا عمل در بی¬عملی» karmayoga))؛ که رهروان را به سوی انجام خویشکاری و وظایف بایستۀ فردی و انجام اعمال عبادی و دینی بی اندیشۀ دستاورد و پاداش هدایت و ترغیب می¬کند. چنانکه بــرخـورداری کیـخسرو از فرّۀ کیانی بر پـافشاری و مداومت او بر کردارهای قدسی و انجام کردار بایستۀ گیتیانه و کین¬خواهی ¬¬اش استوار است.
طریقت معرفت jñānayoga)) که آدمی را به معرفت نفس و فَرارَوان adhyātma)، نفسِ برتر = برهمن) رهنمون می¬شود. معرفتی قدسی¬ که از شهودِ عقلی مستقیم و بی¬واسطه پدید می¬آید و از طریق آن می¬توان به دیدار با جانِ جهان (حق تبارک و تعالی) رسید و همۀ جهان را در خود و خداوند نظاره نمود. بهره¬مندی کیخسرو از علم قدسی و معرفت شهودی در جام گیتی نمای او، خواندن ضمایر و اخبار دادن از مُغیّبات تجلّی یافته است.
و طریقت عشق یا دل¬سپردگی (bhakti yoga) که در بهگودگیتا برترین طریقت دستیابی به یگانگی (yoga) دانسته شده است. عشقی که در آن سالک به یکباره محو معشوق می¬گردد و سرتاسر هستی او را محبوب فرا می¬گیرد. عشق و شیدایی کیخسرو در شاهنامه در کالبد پیر گلرنگی مجسّم می¬گردد که سرچشمۀ الهام اوست و کیخسرو به واسطۀ او بر افراسیاب پیروز می¬شود. آنگاه که نیکی بر بدی چیره گشت. منادی عشق کیخسرو را بخواند و او اجابت کرد. کیخسرو با شست¬و¬شوی خود در چشمۀ روشن از تمام بندهای پیدا و پنهان جهان مادّه مفارقت یافت و به محبوب ازل و ابد پیوست.
سومین سخنرانی این نشست توسط دکتر مریم اسدیان با عنوان «سهروردی و پرسشهای موبدان از زال» ارائه شد. او با اشاره به آنکه قصّههای شاهنامه محملی بوده است برای حقایقی که مغان روشندل از عالم مینو دریافت میداشتهاند و آنها را به صورت محسوس سمبولها به دیگران منتقل میکردهاند، گفت که فهم معانی پوشیده در این قصّهها تنها به مدد آن حکمتی گشوده میشود که همچون سررشتهای زرّین از عهد ازل تا به امروز در ریشه و ساقههای درخت تنومند تمدّن ایرانی جاری و ساری بوده است. سهروردی، در قرن ششم با احیای این حکمت راه تفسیر داستانهای شاهنامه را گشوده است. علاوه بر داستان زال و سیمرغ و رستم و اسفندیار که در رسالههای رمزی سهروردی بهوضوح از آنها نام برده شده، باید به داستان دیگری از شاهنامه نیز توجّه کرد که به نظر میرسد سهروردی با نظر به رموز اشراقی نهفته در این داستان سعی در کشف حجابهای آن داشته است.
در شاهنامۀ فردوسی، یکی از بخشهای رمزآمیز داستان زال، پرسشهایی است که موبدان در حضور منوچهرشاه، زال را پس از آمدن او از کوه بدانها میآزمایند؛ معمّاهایی که در ظاهر پاسخ آنها روشن است و زال نیز با توجّه به علمی که در نزد سیمرغ و سپس در نزد موبدان آموخته آنها را پاسخ میگوید. در پرسشهای موبدان از زال، رموزی از حکمت گاهانی یا مغانی مطرح میشود که نظیر آن را در رسالۀ «عقل سرخ» سهروردی میبینیم. در اثنای این رسالۀ تمثیلی شیخ اشراق، وقتی سالک در صحرا (عالم مثال) با پیری سرخروی (عقل سرخ) روبهرو میشود، از زبان پیر دربارۀ عجایب هفتگانه میشنود: 1) کوه قاف؛ 2) درخت طوبی؛ 3)گوهر شبافروز؛ 4) دوازده کارگاه؛ 5) زره داوودی، 6) تیغ بلارک و 7) چشمۀ زندگانی. با دقّت نظر بیشتر این عجایب هفتگانه را در پرسشهای موبدان از زال مییابیم. به نظر میرسد که سهروردی با نظر به این داستان از شاهنامه سعی دارد رموزی که را موبدان (مغان) در تار و پود قصّه مستور داشتهاند، بازنماید. به تعبیر دیگر، سهروردی که به قواعد اشراقی در حکمت فهلوی آگاه است میداند که قصّههای شاهنامه تنها برای سرگرمی نیست، بلکه رموزی در دل آنها پنهان است که مقصود اعلای مغان و حکیمان صاحبدل و بینشور را از آن میتوان کشف نمود.
تناظر رموز شاهنامه بر سر زبان زال با رموز عجایب هفتگانه در رسالۀ عقل سرخ را چنین میتوان نشان داد: 1- «دوازده درخت سیشاخه» متناظر با رمز « دوازده کارگاه بافندگی» در رسالۀ عقل سرخ = رمزی از بروج دوازدهگانۀ فلکی؛ 2- «دو اسب سیاه و سفید تازان که هرگز به هم نمیرسند» متناظر با رمز «آهو در شب و سیمرغ در روز» (مهتاب و آفتاب) در رسالۀ عقل سرخ = رمزی از ضدّین روز و شب؛ 3- «سی سوار که اگر یکیشان کم شود باز هم سی تا هستند» متناظر با رمز «گوهر شبافروز» (ماه) در رسالۀ عقل سرخ = رمزی از اهلۀ قمر (احوال قلب)؛ 4- «مرغی بر سر دو درخت سروی در میانۀ دریا» متناظر با رمز «سیمرغ بر سر درخت طوبی» (نور خورشید و خورشید) = دو نقطۀ اعتدالین در طول سال؛ 5- «دروگر داس به دست که همۀ گیاهان مرغزار را درو میکند» متناظر با رمز «تیغ بلارک بر زره داوودی» = اجل در دست فرشته؛ 6- «شارستانی بر کوهسار» متناظر با رمز «چشمۀ آب زندگی در کوه قاف» = سرای باقی و حیات ابدی.
بررسی و تحلیل دقیقتر این رموز نشان میدهد که سهروردی با بیان سمبولیک تازهای از آنها در رسالۀ تمثیلی «عقل سرخ»، به طرح حکمت فهلوی مغان همّت گمارده است. وی مطابق قواعد اشراقی به مقصود والای مغان از طرح معمّاهایی بر زبان موبدان پی برده و سعی در کشف رمز آن داشته است.
دکتر بابک عالیخانی در سخنرانی خود با عنوان «کشف رمز هفت خوان اسفندیار» نخست به هفت خان رستم اشاره کرد و آن را داستانی مبتنی بر طرح مظاهر هفت امشاسپند در دکترین مزدایی دانست و در ادامه گفت: از روی متن کوچک 'آفرین رستم'- یعنی مدح رستم کیخسرو را- در داستان بیژن و منیژه به این نکته پی میبریم. در آنجا مطابق تصحیح استاد خالقی مطلق میخوانیم:
که هرمز دهادت به دین پایگاه و بهمن نگهبان فرخ کلاه
همه ساله اردیبهشت هژیر نگهبان شده بر هش و رای پیر
و شهریورت باد پیروزگر به نام بزرگی و فر و هنر
سپندارمذ پاسبان تو باد خرد جای روشن روان تو باد
ز خرداد باش از بر و بوم شاد تن چارپایانت مرداد باد
چنان که نویسنده کتاب ارزنده بن مایه های دینی ایران باستان در شاهنامه- انتشارات دانشگاه تهران- به خوبی نشان داده است، نظیر آفرین رستم را از حیث ذکر امشاسپندان و مظاهر آنها در خلقت، در کتاب پهلوی شایست نه شایست میتوان یافت. در آفرین رستم در زمانی که هنوز از زردشت سپیتمان و وحی گاهانی خبری و اثری در میان نبود، نام امشاسپندان زردشتی را بر زبان رستم مییابیم. این امر دلالت دارد بر اینکه مغان دکترین ماقبل زردشتی یا کیومرثی را از خلال منشور وحی زردشتی بیان و گزارش کردهاند. هفت امشاسپند زردشتی را با هفت آدیتیَه در دوره پیشازردشتی مقایسه میتوان کرد.
در هفتخان رستم، خان نخست، آرمیدن تهمتن در بیشه زار خطرناک است، جایی که شیری به رستم خفته حمله میبرد، ولی رخش آن شیر را از پای در میآورد. مظهر امرداد در خلقت، گیاه است، و خان اول با ضد امرداد، یعنی با بیشه هولناک، پیوند دارد. خان دوم، گرفتار شدن رستم است به تشنگی شدید در بیابان، و این خان با ضد خرداد، یعنی با بی آبی، پیوستگی دارد. خان سوم، ابتلای رستم خفته است به اژدهایی که همه دشت را پوشانیده است- صد اندر صد این دشت جای من است! این خان با ضد سپندارمذ، یعنی با خرفستری عظیم، مربوط است. خان چهارم، شرکت رستم است در بزم جادوگران، به طوری که رزم و شمشیر را پاک از یاد میبرد. این خان به ضد شهریور، یعنی به بزم جادو، ربط دارد. خان پنجم، گذر از تاریکی است، و ماهیت ضد اردیبهشتی این مرحله کاملا آشکار است. در خور ذکر است که اسیر گرفتن اولاد، مقدمه ضروری ورود رستم به مراحل بعدی است، و خان مستقلی محسوب نمیشود. خان ششم و هفتم، مراحل دست و پنجه نرم کردن رستم است با دو روح پلید، یکی ارژنگ دیو و دیگر دیو سپید. خان ششم صبغه ضد بهمنی دارد، و خان هفتم صبغه ضد اورمزدی. دیو سپید، اهریمنی است سپید مو که درست در مقابل دستان سپید مو قرار میگیرد. بر این سان، دستان و دیو سپید، نمودگار دو مینیوی گاهانی به شمار میروند: سپنتَه مَینیو و انگرَه مَینیو.
هفت خوان اسفندیار را سایهای از هفت خان رستم میتوان انگاشت. خوان سوم اسفندیار، نبرد او با اژدها ست، و خوان چهارم او نبرد با زن جادو گر. همین کافی است تا پیوند نزدیک میان هفت خوان اسفندیار و هفت خان رستم را دریابیم. طرح آن هم، به طور کلی، همانند طرح این است، و البته تفاوت هایی هم بین آن و این دیده میشود. تفاوت های مهم: اولا در هفتخان رستم از دو راه به سوی مازندران سخن میرود: راهی دور و کم خطر، و راه دیگر، راهی نزدیک و مملو از خطر. اولی عبارت از مشرب ظاهری تواند بود، و دومی عبارت از مشرب باطنی. زال به رستم گفت که اگر راه دشوار را برگزیند، شبها بیدار خواهد ماند و هوای فرزند را خواهد داشت. در هفت خوان اسفندیار، از سه راه به سوی رویین دژ یاد شده که تنها یکی از این سه، نزدیک و مالامال از خطر هاست. به نظر میرسد که در ماجرای شاهزاده زردشتی، سه راه، اشاره باشد به راه دادیگ و راه هاده مانسریگ و راه گاهانیگ، برابر با شریعت و طریقت و حقیقت. ثانیا در هفتخان رستم، رهنما و دلیل رستم- یعنی پدرش زال- رستم را همراهی نمیکند، حال آنکه رهنمای اسفندیار- یعنی برادرش پشوتن- در طول سفر، همراه اوست. ثالثا در هفتخان رستم، در آخر خان پنجم، رستم از پهلوان مازندرانی، موسوم به اولاد، به عنوان منبع آگاهی از سرزمین مازندران بهره میبرد، حال آنکه منبع اطلاع اسفندیار، گرگسار تورانی است که از همان بدو سفر تا ختم آن، اسفندیار را همراهی میکند. رستم تا پیش از خان ششم، از چگونگی مخاطره های هر خان به کلی بی اطلاع است، در حالی که اسفندیار از طریق گرگسار، از پیش میداند که در هر مرحله چه خطرها در پیش است. بر سر خوانی که میگسترانند، سه جام به دست گرگسار میدهند و او خبر میدهد که چه خطر ها در پیش خواهد بود. بر این سان، هفت بار خوان میگسترانند، و به همین سبب، تعبیر هفت خوان برای نامیدن سیر و سفر اسفندیار به سوی رویین دژ، تعبیری کاملا صحیح خواهد بود، ولی تعبیر هفت خوان رستم، تعبیری خطا ست، چون تنها در مرحله چهارم، سخن از خوان به میان آمده است. هفت خان رستم، به معنی هفت منزل سفر در عزیمت تهمتن به سوی مازندران است.